ارشانارشان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
آرتانآرتان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

ارشان و آرتان خان جان هدیه های آسمونی

ارشان و کشفیات ریاضی

یکروز که دراز کشیده و مشغول استراحت بودم، خان جان هم با وایت بورد و ماژیک هاش مشغول بود.  به من گفت مامان ببین اعداد را نوشتم خیلی جالب و عالی از یک تا ده را به انگلیسی و زیر آنها به فارسی نوشته بود. تشویقش کردم که انقدر با دقت و باهوشه بعد گفت مامان اما بنظرم اینطوری درست تره گفتم چرا اینطوری؟ گفت وقتی یک، یدونه دندونه داره و دو، دوتا دندونه داره و سه، سه تا دندونه داره پس چهار هم باید چهارتا دندونه داشته باشه الی آخر البته در اعداد انگلیسی یک نکته ظریفی وجود دارد اما در اعداد فارسی نمیدونم چه قضیه ای وجود داره کلی به این حرف و ...
21 شهريور 1395

این نی نی هم پسره

هفته سیزدهم از بارداریم بود که برای سونوگرافی پیش دکتر دریارام رفتیم. دکتر دریارام همون دکتری هستند که سر بارداریم به ارشان هم پیش ایشون رفته بودم و توی هفته دوازدهم جنسیت ارشان را تشخیص داده بودند. ایشون پزشک خیلی حاذقی هستند. وقتی نوبتمون شد از دکتر اجازه گرفتیم که ارشان هم بیاد داخل و نی نی را ببینه.  ارشان با تعجب به مانیتور نگاه می کرد.  وقتی دکتر گفت که نی نی تون پسره و سالمه. ارشان با تعجب به من نگاه می کرد چون دلش می خواست که بچه دختر باشه.  بعد که اومدیم بیرون به حالت اعتراض میگفت: نمی خوام، دوست داشتم دختر باشه! بابایی بهش توضیح داد که برادر خیلی خوبه. وقتی بزرگ...
20 شهريور 1395

مرداد 95 و مسافرت با خانواده عمه زینب

سلام و صد سلام به گل پسرم وهمه همراهان وبلاگیمون مرداد ماهه و تعطیلات تابستانی. خانواده عمو روح الله و عمه زینب برای تعطیلات به تهران اومدن. البته خانواده عمه زینب یک هفته بعد از عمو اینا اومدن. بازار مهمونی و پیک نیک و مسافرت بر پا بود. آقا ابولفضل به همراه حسن البته من انقدر مشغول پذیرایی شدم که فراموش کردم چند تا عکس از شماها باهم بگیرم و الان که میخواستم وبلاگت را بروز کنم خیلی افسوس خوردم عمو آرش هم همراهشون به تهران اومده بود یک شب خوب با عمو آرش در بوستان آب و آتش همراه آقا حسن در پارک جمشیدیه خانواده عموها با هم به مسافرت ...
5 شهريور 1395
1